مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
بیا به شهر مدیـنه نگـاه را حس کن به دل سفر کن و نزدیک راه را حس کن بیا به روی مسیح آفـرین حق بنگـر شمیم یوسف بیرون ز چاه را حس کن بیا به صفحه اعمال عاشقـان امشب شروع بخشش و ردّ گناه را حس کن بیا به برکۀ چشم رضا ز شوق امشب جمال منعکس و روی ماه را حس کن شکوفهای علوی بر درخت طوبی بین بیا حضور ولیعـهد شاه را حس کن مدیـنه مکّـه شد و جـلـوه گـاه زهـرا شـد بخـوان ترانه که سلـطان عشق بـابـا شد رسید آنکه به قرآن عشق کاتب شد شبیه جدّ خودش مظهر العجائب شد ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد همانکه ماه رخش قـبـلۀ کواکب شد چـقـدر آمـدنش بر پـدر مبارک بود که شکر و سجده برای امام واجب شد به کوری همۀ بخل طیـنـتـان جهان تمام جود خدا را رسید و صاحب شد رسـیـد آنـکـه جـواد الائـمـه شـد نـامـش همان که جـود و کرم هست تشنۀ جامش جمال بیمثلش جلوه گاه خورشیدی زبان پُر گهـرش آیههای تـوحـیدی دلـیـل بـنـدگـی حـق ولایـت تـامـش خدا ستـیز بود هرکه کرده تـردیدی به جای پای خدا پا نهد هرآنکس که کند همیشه از این شاهـزاده تقـلیدی بگو بگو به خدا عشق او فزونتر ده برای ما بپسند آنچه خود پـسنـدیدی تمام جـلـوۀ الله در رخـش پـیـداست توان جـمال نبی را در رخش دیدی چـه کـفـر بـاشـد و ایـمـان دلـم بـود آزاد مــنــم غـــلام درِ خــانــۀ امـــام جــــواد بهشت عاشق عطر و شمیم گیسویش کـلـیم عابد محـراب طـور ابـرویش ترانه ساز غـزلها صدای زیـبایش قـیـامت ابـدی میکـنـد بـپـا هـویـش ستاره عاشق برق نگـاه پُر فـیضش بهار، فصل خـزان بهـار مـیـنـویش یگـانۀ پـدر است و پـدر بود عـاشق به چـشـمهـای زلال نـگـاه جادویش قنوت دست گدایش روا کـند حاجت محّـل رفـع نـیـاز پـیـمـبـران کویش ز چشمۀ برکـاتـش مـی ولا عـشق است ز او شنـیدن عرض دل گـدا عشق است خـمـار دیـدۀ جـام شـرابـنـاک تــوأم منم که آدم دار و درخت و تاک توأم همیشه ایـمن هـرز دعـای تو هـستم به جستجوی نهم در پی پـلاک توأم منم که حرفۀ اجدادیام گدایی توست به رسم عشق و جنون عبد سینه چاک توأم منم دخـیل بخـیلی که با تو میمـانم همیشه زندهام از عشق چون هلاک توأم زیـادی گـلـتـان هـستم و خـوشم آقـا که هم سرشت شمایم غبار خاک توأم تـوئـی ادامـۀ نـسـل بـلـنـد و پُـر ثـمـرت دلـیــل خــنــدۀ رخــشــنــدۀ لـب پــدرت چه خوب آمدی ای امتداد پـیغـمـبر رسید ارث ولایت به دست تو آخـر ولید برتر و خوش یمن نسل ثارالله صدای قـلب امامت، سـلالـۀ کـوثـر برای اهل دو عـالـم تو حجت اللهی برای شاه غریبان توئی عـلی اکـبر بیا به جـمع شلوغی به امـر بابـایت که از تو بهره بگیرند مُسلم و کافـر عصای پیری بابائی و عصای زمین بشر توئی و کرامات توست فوق بشر تــمـام جـلــوۀ چــشـم انـتـظـاری پــدری نه، بلکه بهـر پـدر جان و پـارۀ جگـری سلام حق به شما ای طلـوع زیبائی قـشـنگی هـمۀ خـواب های رویـائی تو نور اوّل و آخـر تو دائـماً هـستی تو آفـتـاب ازل مـاهـتـاب شب هائی به سن و سال تو کاری ندارم ای آقا به سن ّکـودکیات هم امـام و آقـائی بیا و خـانه تـکـان دل سیـاهـم بـاش کنون که جا به دلم کردهای عجب جائی اگر چه پای تو برسنگ خورد و افتادی ولی تو تا به قـیامت همیشه بر پائی به روی خاک زمین خوردی و شدی مضطر ز سـیـنـه نـالـه زدی وای مــادرم مــادر |